#پسرای_بازیگوش_پارت_83
_بیخیال بریم که دیرمون شد.
تارسیدن به خونه سرعت ماشینو کنترل کردم تا آقا پلیسه نیاد سرو وقتم...
رضا"
خونه پر از دختر پسرایی بود که توهم میلولیدن
یه دختر مو مشکی که چتریای، روی صورتش از اون دختری،ابتدایی اسگول ،ساخته بود کنارم ایستاد...
از قیافش خنده ام گرفته بود اما ترجیح دادم خنده امو پشت یه لبخند نگهش دارم ،واااااای بالبخندی که زد تمام زندگیم نابود شد..
تمام دهنش دندون بود از همه ی اینا بدتر که ارتودونسی کرده بود...
اوووق این دیگه چه هیولاییه!!
باحرف زدنش نزدیک بود روی سرامیکا پخش بشم...
درد خورده، انگار سیر خورده بود!گوشه ی لبم بالارفته بودو از دید این هیولا دور نمونده بود....
ببخشیدی گفتمو سریع منطقه
رو ترک کردم. ،همین که خواستم وار آشپزخونه بشم به جسم نحیفی برخوردم...
خیس،شدن پیراهنه مشکیمو،حس کردم.
خواستم حرفی بزنم ،که بادیدن دختری که به این وضع درم آورده بود دهنم بسته شد...
romangram.com | @romangram_com