#پسرای_بازیگوش_پارت_70
میلادم هی اونکار تکرار میکرد ،دیگه از زور خنده دلم درد گرفته بود...
حسین اومد حرفی بزنه که بادیدن قیافه ی میلاد اونم همپای خندهای من شد .
امیر"
تازه دریارو خوابونده بودم که باصدای خندهای بچها که از اتاق رضا میومد بلندشد...
باهزار زور و زحمت دریارو خوابوندمو پیش بچها رفتم...
همشون روی کاناپه درفکر بودن.
باصدای قدمام، امیر علی سرشو بلند کرد...
_چتونه، چرا غمبرک زدید؟
امیر علی_من که خستم حوصله حرف زدن ندارم ،بچهارو نمیدونم چرا خفه خون گرفتن!
حسین سیبی از توی ظرف برداشتو پرت کرد سمت امیر علی،امیرعلیم تو هواگرفتشو گازی بهش زد.
رضا رو کرد به امیر علی.
رضا_سگ خور !
امیرعلیم یه گاز گنده تر به سیب زد.
میلاد رو به من گفت:
_کی قراره بریم وسیله بخریم؟
romangram.com | @romangram_com