#پسرای_بازیگوش_پارت_59

پشتشو ماساژ میداد...
رضا_امیر علی تو روحت!
خنده ای کردمو به سرویس بهداشتی رفتم
تو آیینه خودمو دیدم زیر چشم چپم ورم کرده بود و بالا پیشونیمم قرمز بود.
مشتمو پراز آب کردمو به صورتم زدم...
خنکیه آب باعث شد کمی دردم بیاد...
آخـــی،از سر درد کشیدم...
چندضربه به درخورد.
همونطور که صورتمو،خشک میکردم ،گفتم:
_ها!
میلاد_داری چکار میکنی؟
_دوسداری بیاتو تاببینی ؟
_یعنی خــــاک، بیام تو ر....نتو ببینم؟
_اینجا هم ولکن نیستی؟

اومدم بیرون ،هی این ور اون ورمو میپاییدم تا رضا مثل جن ظاهر نشه ...
ساعت مچیه مارکدارمو نگاه کردم
ساعت، تعطیلی رو نشون میداد،به اتاقم رفتمو ،کیفمو برداشتم،آماده شدم تا برم.
سرکی تو اتاق میلاد کشیدم، داشت باتلفن صحبت میکرد ،به نظر میومد پشت خطی ادم مهمی بوده که انقدر شقو، رق وایساده بودو مدام چشم میگفت...

romangram.com | @romangram_com