#پسرای_بازیگوش_پارت_39
چند دقیقه ای بود ،که خوابم رفته بود ،که بابوی غذا دلم مالش رفتو خواب از سرم پرید،از رو ی کاناپه بلند شدمو چشمامو مالیدم.
لگدی به پای امیر علی زدمو گفتم:
_به چی داری میخندید؟
بارضا سرشونو بالا گرفتن...
گوشی رو جلو تر آورد تامنم بتونم ببینم ،کلیپ دعوای دخترارو میدیدن ،خیلی خنده دار بود، مدام موهای همو میکشیدن.
صدای میلاد در اومد...
_چه خبرتونه؟آروم تر دریا بیدار میشه !
امیرهم روی کاناپه نشسته بودو پاروی پا انداخته بودو روزنامه میخوند.
امیر روز نامه رو کنار گذاشت.
امیر_بچها؟
همه نگاهش کردیم.
امیر_من امروز به تمام دخترایی که باهاشون رابطه داشتم زنگ زدم ،مطمئنم کردن ،دریا دختر من نیست...
به فکر فرو رفتم،منم باید زودتر مطمئن میشدم گوشیمو نگاهی کردم ،تمام شمارهاشونو داشتم.
میلاد"
romangram.com | @romangram_com