#پسرای_بازیگوش_پارت_148
میلاد اشک گوشه ی چشمشو پاک کرد
پس گردنی بهم زد
امیرعلی_رضا،پنجره رو بادستشویی اشتباه گرفتیا!
_تقصیر این امیر قوزمیته،اگه قصد جونمو نکرده بود که مرض نداشتم رو سر مردم شــــــ....ش کنم!
امیر_خوب شد یادم انداختی..
بلندشدو افتاد دنبالم ،اون روز امیر بیخیالم نشدو تا شب میکوبیدم...
قضیه خسروی رو با امیر علیو حسین درمیون گذاشتیم ،اوناهم دلنگرانیشون فقط دریا بود...
حسین"
چند هفته ای بود که دوباره شروع به کار کرده بودیم.نقشه هایی رو که کشیده بودم نشون میلاد میدادمو اونم اشکالاتمو میگرفت...
چند ضربه به درب زده شدو خانوم احمدی با دریا وارد اتاق شدن.
خانوم احمدی_اقا میلاد ساعت دوازده است،با اجازتون من میرم به دریا جون غذابدم .
میلادم براش سری تکون دادو اونم از اتاق خارج شد.
_میگم میلاد ،تو این چند هفته خیلی بااحمدی جور شدها!
باحواس پرتی تایید کرد
romangram.com | @romangram_com