#پسرای_بازیگوش_پارت_120

_مــــرگ انقدرعشقم عشقم نکن،حالمو بهم زدی...
پشت چشمی برام نازک کردو دستشو باعشوه تو هوا تکونداد.
_از اولم منو دوست نداشتی،ایـــــــش...
از این موقعیت استفاده کردمو از پشت لباسشو گرفتم،پشت پیراهنش از پشت جــــر خورد.
برگشت،مردمک چشماش میلرزیدن...
رضا_تو....تو چکار کردی لعنتی؟میخوای بی آبروم کنی؟
هاجو واج نگاهش میکردم
روکرد به حسین و گفت:
_توام دیدی چکارکرد ،اون بود که میخواست به من تجاوز کنه.
حسین کاملا خنسی نگاهش کرد
حسین_کم شِرو،وِر بهم بباف...
رضا ناامیدانه نگاهش کردو رو کاناپه لَم داد...
صدای زنگ گوشیم از تو اتاق خواب میومد ،به سمت اتاق رفتمو گوشیرو از رو دراور برداشتم ،بازم مامان بود،تماسو وصل کردم ،اما همش صدای دادو بیداد میومد ،انگار یکی حالش بد شده بود بند دلم پاره شد ،سوئیچو از تو کشوم برداشتمو بدون این که جواب بچهارو بدم از خونه زدم بیرونو یه راست مسیرخونه رودر پیش گرفتم ....
وقتی جلو خونه پارک کردم ،نزدیک بود شاخ سبز بشه روی سرم ،کلی ماشین جلو خونه پارک بودو کلی ریسه به درو دیوار خونه وصل،کلا تو شک بودم،کسی ازدواج کرده؟
ازبین شلوغی رد شدم،توی حیاط پراز میزو صندلی بود که تماماً پربودن ،گوشه ای از حیاط ،گروه ارکستر درحال نواختن بود از میون جمعیت بابامو دیدم ،سریع رفتم سمتشو حرفی که به مرد مقابلش میزدو ناتموم گذاشتم ،از بازوش گرفتمو گوشه ای کشیدمش،
لبخندی عریض روی لباش بود
_بابااین جا چه خبره؟!
_مگه معلوم نیس پسرم ؟عروسی ننه قمره...
چشمام از تعجب داشت گشاد میشد.

romangram.com | @romangram_com