#پسرای_بازیگوش_پارت_119
دریا رو تو بغل حسین انداختمو استفراغی که تو دهنم بودو روی سرامیک ریختم ،معدم داشت از تو حلقم بیرون میزد.
خـــــــاک تو سرمن که دلم به حال این فسقلی سوخت ، بوی استفراغ از تو دهنم به بینیم میزد ،رضا زیر بازومو گرفتو به سمت سرویس بهداشتیه اتاقش برد،از بس بالا اورده بودم قفسه ی سینم درد میکرد
رضاهم مدام به در میکوبید و حالمو میپرسید
ابی به صورتم زدمو اومدم بیرون
رضا_خوبی؟
با نگرانی پرسید!
دستی به صورتم کشیدم
_اره خوبم
_امیر علی چه طعمی بود؟
باگیچی گفتم:
_چی؟
_استفراغ دیگه....
سرکارم گذاشته بود ؟!افتادم پشت سرشو ،اونم شروع کرد به فرار کردن ،دور خونه میچرخیدیمو ،رضا هم مثل دخترا جیغ میزد
_امیر علی جوووونم ،حالا امشب نه عُرض دارم.
_اگه رضا بگیرمت تیکه تیکت میکنم
با عشوه گفت:
_دلت میاد عشقم؟
romangram.com | @romangram_com