#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_92


از خجالت داشتم آب مى شدم ..

سريع ميخواستم بگم بله

آرتان _ اه اه نگيا ... تا سه نشه بازى نشه

بهش نگاه كردم

آرتان _ يه بار تو زندگيمون داريم زن مى گيرما ..... عزيزم تحمل داشته باش ....... مى دونم عجله دارى ولى بذار دفعه ى سوم .....

با عصبانيت ...

_ سعى كن از اينجا كه رفتيم بيرون زياد جلوى چشمم آفتابى نشى

آرتان _ باشه تو حالا براى سومين بار بگو ..

آرتان باخنده ...

عروس رفته بشكه باروت بياره !

عاقد يه دفعه سرشو اورد بالا ... چى بياره ؟

آرتان _ هيچى آقا رفته مثلا گل بياره

صحرا و مهديس ريز ريز مى خنديدن ... و من حرص ميخوردم

سرمو انداختم پايين و با صداى لرزانى گفتم :

_ با اجازه ى پدرو مادرم و همه ى بزرگترا ، بله

romangram.com | @romangram_com