#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_89


به چهره ى مهديس نگاهى انداخت و مكث كرد..

محضر دار _ و چى آقاى داماد ؟

و 1365 تا سكه

مهديس انگار يه پارچ آب يخ رو سرش خالى كرده باشن متعجب به طرف سپهر برگشت و بهش نگاه كرد

و در گوشش پچ پچ كرد :

***

" مهديس "

وقتى سپهر مهريه مو علام كرد چشمام از تعجب گشاد شد و با عجله در گوشش گفتم :

_ چيكار دارى مى كنى ؟

سپهر _ عقد !

_ بيمزه منظورم مهريه است ، قرار ما اين نبود

سپهر _ ما سر مهريه قرارى نزاشتيم

_ مثل اينكه تو حاليت نيستا ما وقتى برگشتيم ايران قراره از هم ديگه جداشيم ..

سپهر _ خب

نفسمو با عصبانيت بيرون دادم

romangram.com | @romangram_com