#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_131


_ خب .. حالا اگه تو دوست داشته باشى ميام

ترانه _ نه ديگه مزاحمت نميشم تو برو استراحت كن منم با بچه ها ميرم سر قرار ...

به مِن مِن افتادم ...

_ نه .. خب .. آخه .. اينجورى كه نميشه بده تو تنها برى خودمم باهات ميام ...

ترانه _ اِاِاِاِاِاِاِاِ تا چند دقيقه ى پيش اشكالى نداشت تنها برم حالا كه فهميدى سپهرو پندارم ميخوان بيان رگ غيرتت زد بيرون ؟؟

ديگه جوابشو ندادم و فقط بالحن جدى پرسيدم :

_ كدوم دريا قرار گذاشتيد ؟؟

ترانه _ درياى شهردارى ...

ديگه جوابشو ندادم و پامو روى پدال گاز گذاشتمو با تمام سرعت به سمت دريا راه افتادم ...

***

" صحرا "

اصلا حال و حوصله ى جايى رو نداشتم اما خب به اين ترانه ى منگل قول داده بودم ...

به طرف كمدم رفتم و يه مانتوى مشكى اندامى برداشتم و پوشيدم كه هيكلمو به خوبى توش نمايش ميداد ... بايه شال سفيدلخت و

شلوارجين سفيد به همراه كفش پاشنه سى سانتى مشكى سفيدم ... تو آينه به خودم نگاهى انداختم ... حتى ميتونم بگم كه خودمم عاشق تيبپ خودم شده بودم ...

***

romangram.com | @romangram_com