#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_53

امید با خشم کوبید روی میز.دلش می خواست زبان بهار را از ته کوتاه کند.

-به تو مربوط نیست..اخرین بارت باشد که در این مورد با من حرف می زنی.تو بهتر است سرت به کارهایی باشد که بابتش هفت میلیون گرفتی.انگاه از جا بلند شد و رفت.

بهار که از خشم ناگهانی امید غافلگیر شده بود نگاهش روی اخرین برش کالباس توی ظرف امید مات شد و کمی بعد اشکش سرازیر شد.

-سلام مادر حالت چطوره؟

مادر نگاهش کرد و از جلوی در حیاط کنار رفت.بهار در را بست و دنبال مادرش دوید.

-بنفشه و بهزاد مدرسه اند؟کاش زودتر می رسیدم ببینمشان.چطور بودند؟برای من دلتنگی نمی کنند؟

مادر خشک و بی روح نشست روی پله ها و زل زد به حوض.بهار روبرویش ایستاد و گفت:مادر نگاهم نمی کنی؟

بهار کنار مادرش زانو زد زانوان مادرش را در اغوش کشیدو با لحن بغض الودی گفت:مادر با من حرف نمی زنی.نزن.ولی دست کم نگاهم کن.خودت می دانی چقدر محتاج نگاه توام چقدر می خواهم نگاهم کنی و مرا با گرمای نگاهت اب کنی.مادر به خدا داری به من ظلم میکنی حق من این نیست..

بهار به گریه افتاد و مادرش متاثر دست نوازشی روی سر دخترش کشید و با بغض و گریه گفت:عزیز دلم اگر بدانی با دل مادرت چه کردی؟ان وقت به من حق می دادی نگاهم را از تو دریغ کنم.

-مادر دیگر سرزنشم نکنید کار از کار گذشته فقط نگذارید من از شما دلسرد شوم نگذارید فکر کنم که دیگر دوستم ندارید و از من متنفرید.

مادر بهار را محکم در اغوش کشید و با صدای بلند گریه کرد.

پس از یک ساعت بهار از مادرش خداحافظی کرد و روانه بازار شد هرچه احتیاج داشت روی کاغذ نوشته بود خریدش یک ساعتی طول کشید وقتی به خانه برگشت ساعن ده صبح بود با عجله پیش بند بست و در حالیکه سبزیها را پاک می کرد فکر کرد:امید از اینکه برایش قرمه سبزی درست کنم خوشحال می شود باید سعی کنم خوشمزه شود.

پس از اینکه غذا را بار گذاشت به کارهای دیگر پرداخت ماشین لباسشویی را روشن کرد و لباسهای چرک خودش و امید را توی ماشین انداخت و خانه را جارو و اتاق خواب را مرتب کرد.از کارها که فارغ شد تصمیم گرفت تا امدن امید استراحت کند یادش افتاد به کتی زنگ بزند و و از او بپرسد ایا پول را به حساب مادرش ریخته یا نه؟هر کاری کرد نتوانست با کتی تماس بگیرد سرانجام خسته و عصبی ولو شد روی مبل و چشمانش را روی هم گذاشت.هنوز خوابش نبرده بود که تلفن زنگ زد گوشی را برداشت.صدای خانم سپهرنیا را شناخت.

romangram.com | @romangram_com