#نیش_پارت_66
و زیر لب غر زد: مامان ساده ی من هر اشغالی رو ادم می بینه!
حنانه بغض کرده گفت: من که کاری نکردم چرا بهم توهین می کنی ...
پیروز صورتش را مچاله کرد و گفت: زر نزن ... خب بگو ببینم زن بابات چی گفته به پوری!
پیروز مهلت نمی داد حنانه حتی ناراحت شود سریع حرف توی حرف می اورد.
- در مورد ِچی؟ من نمی دونم!
- اینکه گفتی ببریمت دکتر ... مگه کسی که خرابه دکتر بردن داره!
حنانه داغ کرد اما معصومانه گفت: لطفا درست صحبت کنید ... من ... من خرا...
و گریه اش گرفت.
- جمعش کن این ننه من غریبم بازیتو ... پرونده ت زیر بغل ِمنه!
حنانه اشکهایش را پاک کرد و گفت: کدوم پرونده؟ چرا با من اینوطری حرف می زنی؟ اگه از من بدت می اد لزومی نداره تحملم کنی ...
پیروز حرفش را قطع کردو گفت: این تحمل نکردن مال ِ وقتی بود که توی سریش تو زندگیم نیومده بودی ... نه حالا که شدی نامزدم ولی ببین کور خوندی ... اولا من الاف و بیکار نیستم که واسه تو وقت بذارم خودت می ری دکتر برگه ی معاینه می گیری میدی دست ننه آقات که خیالش تخت باشه کسی به تفاله ی دست خورده شون کاری نداره و نخواهد داشت ... از این ببعد توی دسترسمی، با موبایل البته ... . چرا؟ چون من یه وقتا که هوس کنم با دوست دخترام برم بیرون می خوام بگم با توئه اشغال رفتم بیرون ... باید حرفمون یه کاسه بشه ... سوم مامانم دعوت کرد زنگ زد گفت دلتنگتم ... قشنگ می پیچونیشون نتونستی یه اس به من میدی تا خودم غائله رو ختم کنم ... نمی خوام تو این شش ماه زیاد ریختتو ببینم!
romangram.com | @romangram_com