#نقاب_من_پارت_95
شديدي تمام صورتم را درگير کرده بود، که صدايش مرا به
خودم آورد .
_منو نگاه کن
_چيه؟
_يه سوال، ديويد بهت نساخت که دوباره اومدي سمت
من؟؟
طاقتم تمام شد، حرفهايش چون چاقو، بر قلبم فرود
ميآمد، با جيغ بلندي گفتم:
_من سونيام...سو...ني...ا...سونيا، من سارا
نيستم.
با جيغ من لرزيد، فکر کنم ترسيد و گفت :
_اي درد، رواني
دوباره خنديد و گفت :
_بيا بغلم، سارا امشب باهات کار دارم.
سرم را با عصبانيت، تکان دادم و گفتم:
_آره، امشب يه بلايي سرت ميارم که تا آخر عمر
از آب وحشت داشته باشي.
شير آب را باز کردم، حواسم نبود آب داغ ريخت روي
سرش، داد زد، من از داد او داد زدم.
_چي شد؟
از گردن تا گوشش سرخ شده بود، اهرم شير را
چرخاندم، آب سرد باز شدوروي سرش ريخت،
ناله ميزد وبد جور ذهن مرا مشوش ميکرد، با
حالت تهديد، انگشت اشاره ام را به سمتش گرفتم
و گفتم:
romangram.com | @romangram_com