#نقاب_من_پارت_148
ميون حرفش جيغ زدم و گفتم:
اه بسه ديگه من اين جا ميمونم
خنديدم و دوباره روي مبل نشستم و گفتم:
- بيام تا دوباره اذيتم کني؟
جلوي پام زانو زد دستامو بوسيد از تعجب داشتم شلخ در ميوردم اين مرد اصلا حالش خوش نبود
تو چشمام زل زد اون چشمايي که من عاشقشون بودم و گفت:
-اگر بگم معذرت ميخوام مياي؟ چون واقعا بهت نياز دارم و.....
اون حرف ميزد و من محو تماشاي چشماش شدم توي چشماش يه پسر کوچولوي تخس تپل رو ميبينم اهورا رو ميبينم
براي اولين بازگر توعمزم چونم از بغض ميلرزه
دستامو تو موهاش فرو ميبرم بغض بد جور گلومو پر کرده بود
نا خداگاه فارسي گفتم:
-دلم برات تنگ شده اهورا دلم براي تيله هاي مشکيت مثل شبت تنگ شده ميدونم تويي وجودم حست ميکنه همين نزديکي
دستمو از لاي موهاش در اوردم و به سامي گفتم:
-سامي من با اين يارو ميرم
****
منو اروم سوار ماشين کرد الکي مثلا من مستم خخخخ
تو ماشين نشسته بوديم چشمامو بسته بودم
چرا چشماي دنيل منو ياد اهورا ميندازه
اخ اهورا اخ با اين که چند سال گذشته اما نميتونم مهربونياشو فراموش کنم
اون هميشه براي من يه تکيه گاه بوده و چشماش
وقتي براي اولين بار ديدمش با سن کمم دلم رو لرزوند
صداي دنيل منو از فکرم بيرون اورد و گفت:
-سونيا عزيزم بيداري؟
چشمامو باز نکردم يعني قدرتي واسه لين کار نداشتم
چرا دني منو امشب منو همش عزيزم صدا ميزنه؟
شايد واقعا مشتم و خودم نميدونم
صداي در ماشين اومد و من بين زمين و هوا معلق بودم
romangram.com | @romangram_com