#نقاب_من_پارت_144

لبخند زورکي زدم و گفتم:

-لباس قشنگيه بيا بريم

سوار ماشين شديم و راه افتاديم که گفت:

-ماشين با کلاسيه

پوزخندي زدم و گفتم:

-ممنونم

با هم به سمت ويلايي که توش پارتي بود راه افتاديم
تو راه گفت:

-ماشين با کلاسي داري.

پوزخندي زدم و گفتم:

-ممنون

حدود نيم ساعتي تو راه بوديم تا به اون ويلا برسيم
از ماشين با ژست خاصي پياده شدم حدود پنجاه نفر تو حياط ويلا زل زده بودن به من منم با ناز موهامو به پشت گوش انداختم
سارا شونه به شونم راه ميومد اصلا نسبت به اين زن حس خوبي نداشتم
به در اصلي ويلا رسيديم
يه پسر جوون در رو روي ما باز کرد
با ديدن سارا بلندخنديد و گفت:

-مثل هميشه زيبا و لوند

سارا قهقهه اي سر داد و گفت:

-تو هم مثل هميشه زبون باز و چاپلوس

نگاه پسره به من افتاد چشماش برق زد و درحالي که دستمو گرفت و نزديک لبش ميبرد تو چشمام نگاه کرد و گفت:

-واو سارا اين ليدي زيبا رو معرفي نميکني؟


romangram.com | @romangram_com