#نقاب_من_پارت_125

پوزخندي زد و دوباره کام گرفت
با ناراحتي گفتم:

-جون من نکش.

دوباره کام گرفت
با بغض بهش نگاه کردم و گفتم:

-اشکال نداره بکش من ميرم تا تو راحت باشي فکر کردم جونم برات ارزش داره شب بخير اقاي رئيس


با حرص از جام بلند شدم که بروم ولي مچ دستام و تو دستش گرفت
نگاهش کردم به سيگار اشاره کرد
به سيگار نگاه کردم که از دست دنيل به پايين انداخته شد
دوباره به دنيل نگاه کردم که به زمين اشاره زد
به زمين نگاه کردم فرو اومدن پاهاي دنيل روي سيگار و له شدنش حال خوبي بهم ميداد
سيگار کاملا له شده بود
نگاهش کردم که با لبخند نگاهم کرد
دستم و ول کرد و گفت:

-شب بخير

و خودش به سمت داخل خونه رفت،
منم به داخل خونه رفتم و با فکر و خيال اين مرد خوابيدم

سيگارم رو خاموش کردم به گذشته خودم پوزخند زدم زير لب زمزمه کردم:

-چه سرنوشت جالب و تلخي!

بلند شدم گوشي و هندزفري و سويي شرتم رو برداشتم به طرف ساحل حرکت کردم
همه بچه ها آن جا بودن و واسه هم جک تعريف ميکردن
کيوان با ديدن من بلند گفت:

-به ببينين کي اومده

با اين حرف همه سر ها به طرف من برگشت
با اخم هميشگي‌ام به سمت آنها رفتم و بين کيوان و سارينا نشستم
که سارينا گفت:

romangram.com | @romangram_com