#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_46
ينی دلم ميخواست بخاطر حرفاي تو تصميمشون عوض بشه من حال كنم....
خنديدمو گفتم...
من: ميدونستم حرفم به جايی نميرسه تو اين خونه!!!...
گفتم كه يه چيزي گفته باشم...
آرام: نميشد حالا توام موافق باشی؟ اخم ساختگی كردم و گفتم
من: نه، ميخواستيی بعدا پشت سرم حرف دربيارين كه چه پسر پررويی خوششم اومد....؟؟؟؟ كووووور خوندي خواهر كوچولو....
آرام چشماشو ريز كرد و گفت آرام: نكه خوشت نيومد؟؟؟؟
تو اگه ازش خوشت نميومد كه نميگفتی بياريمش خونه....
من: من فقط ميخواستم كمكش كنم، تو خودت بهتر از هركسی ميدونی من از دخترا متنفرم....
آرام: ولی بهتر از هر كسی هم ميدونم تو تا از كسی خوشت نياد كاري براش نميكنی...
اين يكی فرق ميكنه، از چشات معلومه دلت پيشش گيره....
من: اينهمه دختر دم دستمه، لب تركنم بهترينا فراهمه برام....
بعد ميرم عاشق دختري ميشم كه يه ساعته ديدمش؟ ديوونه اي تو آرام....
بی توجه به حرفاي من گفت
آرام: حالا بگو ببينم كَلََك، چه شكليه اين نفس نوزده ساله اي كه دل داداش منو برده؟؟؟؟؟؟ من: نميدونم بابا، اصلا نگاش نكردم كه....
تو دلم گفتم آره جون خودت نگاش نكردي اصلا...
آرام: جون خودت من خرم...
من: صد در صد...
يه مشت حواله بازوم كرد...
romangram.com | @romangram_com