#محاق_پارت_116
چشم هایم گرد می شود و تنم به مور مور شدن می رسد. چاقو را بالا می آورم به تیغه صیقلی اش خیره می شوم. چشم هایم انگار اشتباهی دو دو می زنند.
با تعجب به عکس مردی که پشت سرم روی تیغه ضخیم چاقو افتاده است، نگاه می کنم. از جایم تکان نمی خورم و آن قدر آب دهانم را قورت می دهم که شیرینی آب پرتقالی که در کافی شاپ خوردم را هم حس می کنم.
نگاهم به ماسک بی ریخت روی صورتش است و نگاه او، نمی دانم به کجاست که نمی فهمد، من از درون تیغه تماشایش می کنم.
گرمای تنش را پشت سرم حس می کنم و دستی که به پارچه نیمه ضخیم تاپم می رسد. لباسم را می کشد و من با جیغی چاقو را عقب برده، درون شکمش فرو می برم و عربده مرد و دست هایش از تاپم تا شلوار و زمین کشیده می شود. زیر پاهای برهنه ام، لزجی خون را حس می کنم و صورتم از این حس، جمع می شود.
با صدای بلند اسم نیلوفر را صدا می زنم، آنقدر جیغ جیغ می کنم که گلویم به خس خس می افتد و یاد کریستال می افتم! کریستال؟ رمز؟ چشم هایم را یک بار روی هم فشار می دهم و آهسته یک قدم بر می دارم که رد خون پشت سرم جا می ماند.
صدای سایش بهم خوردن در حیاط و خِرت خِرت برف های یخ زده ای را می شنوم که زیر پایی له می شود. قدم بعدی را با لرز بر می دارم.
خیسی خون را بین انگشت های پایم حس می کنم و انگار بوی خون تا بینی ام بالا می آید که حالت تهوع می گیرم.
پایم به چیزی می خورد، دستم را بالا می آورم و نرمی تکیه گاه کاناپه را لمس می کنم.
ـ نیلو؟ نیل؟
بی مقدمه یکی پایم را می کشد و من با سر به تکیه کاناپه برخورد می کنم و روی زمین می افتم. دست هایی بالا می آید و گلویم را می گیرد.
پاهایم را بالا می آورم و در تقلا برای ضربه زدن می شوم. دستم را روی زمین می کشم تا چاقو را پیدا کنم. گلویم خشک می شود و دست هایم را بالا آورده روی دست های زخمت مرد می گذارم. فشار دستش کمتر می شود و در چشم هایم زل می زند. دست دیگرش بالا می آید و من نفس های عمیقی می کشم.
با دیدن تیغه کاردی که دستش بود، ترسیده به چشم هایش زل می زنم. فقط تیله های براق عسلی چشم هایش را می بینم. نوک تیغه کارد را، روی گونه ام می گذارد و فشار اندکی وارد می کند که ابروهایم در هم می رود و ناله ای می کنم.
چشم هایش مستقیم در چشم هایم جا افتاده است و انگار چیزی در چشم هایم می بیند که بی خیال نگاه خیره اش نمی شد. دستش که روی گلویم است را محکم فشار می دهد و پاهای من به شدت به شکمش ضربه می زند.
romangram.com | @romangram_com