#محاق_پارت_108
#پارت_سی_و_هشت
#پارت_38
خط خوردگی؟ کمی که فکر هایم را جمع و جور می کنم، یاد خط خوردگی ها می افتم! نیلوفر چه بر سرش آمده بود که خودزنی می کرد؟ تقصیر عرفان اندازم؟
همایون حرف های پزشک را، دقیق گوش می دهد و در آخر نسخه دارویی را می گیرد.
اجازه به داخل رفتن که صادر می شود، همایون مرا جلو می اندازد و خودش بی حرف پشت سرم می آید.
لبی تر می کنم و نیلوفر نگاهم می کند. همایون روی تخت کناری جاگیر می شود و من روی صندلی کنار تخت می نشینم.
همایون نسخه تا شده را در جیب شلوار بی ریختش می گذارد:
ـ نیلوفر! با این کارها به چی می خوای برسی؟
نیلوفر تاب نیاورده، اشک دم مشک راه می اندازد و بی قرار زمزمه می کند:
ـ همایون!
دستم را روی دستش می گذارم:
romangram.com | @romangram_com