#میشا_دختر_خون_آشام_(جلد_یک)_پارت_31
با صدای یه نفر تند برگشتم..آریزونا و الیزا و سیدنی تو اتاقم بودن...
با تعجب و همون صدای گرفته گفتم:
من_اینجا چیکار می کنید؟
آریزونا دستش و از رو صورتش برداشت و با قیافه ای نگران گفت:
آریزونا_نمی تونم
الیزا با نگرانی گفت:
الیزا_یعنی چی؟
آریزونا_یعنی اینکه من اصلا نمی تونم تو ذهن و خواب میشا نفوذ کنم...قدرتش زیاده..نمی دونم لعنتی چیه!
سیدنی و الیزا با تعجب به من خیره شدن..منم بدتر از اونا..عرق روی پیشونیم و پاک کردم و گفتم:
من_چه خبره؟
سیدنی_تو داشتی خواب بد می دیدی..به آریزونا گفتیم توخوابت نفوذ کنه کـ....
آریزونا حرفش و قطع کرد و گفت:
الیزا_تو نیروی خیلی قوی داری..تو..تو تنها کسی هستی که من در برابرش هیچ بودم
کلافه گفتم:
من_منظورتون چیه؟ من هیچی نمی فهمم
الیزا_ما خوناشام ها می تونیم تو خواب هم دیگه نفوذ کنیم و فکر هم رو بخونیم..البته در شرایط خاص
من_مثلا چه شرایط خاصی؟
سیدنی_من و الیزا می تونستیم تو خواب تو نفوذ کنیم ولی هرچی سعی کردیم نتونستیم..و این کار و به آریزونا
که قدرت بیشتری از ما داره واگذار کردیم که اونم نتونست دقیقا مثل هـــ...
الیزا حرفش و قطع کرد و گفت:
الیزا_بسه!
وا چرا نذاشت ادامه حرفش و بزنه؟ مثل کی؟ یعنی یکی دیگه مثل من هست؟
romangram.com | @romangram_com