#ملورین_پارت_51


-من پایین نمیام.

شایان قهقه ای زد و به سمتم اومد. مثل پرکاهی از تاب بلندم کرد و روی زمینم گذاشت.

دستام رو روی سینم قفل کردم.

وهرام و شایان زدن زیرخنده.

شایان-نی نی کوچولو دوباره تاب سواری میکنی نوبتت بشه.

دستام رو به کمرم زدم.

-بچه عمته.

بعد از کلی تاب سواری که با شوخی ها و مسخره بازی هامون همراه بود به طرف زیرانداز رفتیم و هرکدوم گوشه ای افتادیم.

وهرام-بچه ها میاین اسم فامیل؟

آرمیس بلند خندید.

آرمیس-اخه عقل کل کاغذ و خودکار از کجا بیاریم.

وهرام-من یه خودکار و دفترچه دارم تو ماشین.

آبدیس-ولی کمه یه خودکار.

آرمیس دساتش رو بهم زد.

آرمیس-من یه خودکار تو زیپ پشت صندلی راننده ی ماشین ملورین یه خودکار گذاشتم .اون روز که از دانشگاه می اومدیم توی دستم بود انداختمش اونجا.

شایان-خوب٬خوبه من و وهرام شما سه نفر جهنم و ضرر.

قبول کردیم وآرمیس رفت دفترچه و خودکار رو آورد.

آبدیس-خوب هرکی ببازه چی؟

فکر موزیانه ای به سرم زد.

-پسرا ببازن باید بهمون سواری بدن.

romangram.com | @romangram_com