#ملودی_زندگی_من_پارت_158

به خودم یه نگاه انداختم. به قول کامی هوار تو سرم! من با این وضع جلوش ایستاده بودم؟! موقعی که پریدم تو اتاق تاپم رفته بود بالا و پریسنگم خودنمایی می کرد؛ پس بگو داشت به چی نگاه می کرد و اخم وحشتناکیم تحویل من داد. نمیدونم چرا بعضیا فکر می کنن این چیزا قرتی بازیه؛ حتما اونم با خودش همین فکر و کرده!

روژین: بیا خانوم خجول.

سرمو بلند کردم. مانتو تو دستش آویزون بود و به طرفم گرفته بود. با حرض از دستش کشیدم.

- میشه ساکت شی؟

روژین با تعجب دستاشو بالا برد و گفت:

- باشه باشه. چرا خشن شدی؟

مانتوم و پوشیدم و رفتم دم در. ماشین مهبد و دیدم که وارد کوچه شد.

ماشین جلو پام ایستاد. گلنوش و ملینا و آرامیس پشت نشسته بودن و کامیار جلو؛ باهاشون سلام کردم.

- سلام، بچه ها آماده ن؛ الان میان. آرامیس تو اینجا چیکار می کنی؟

آرامیس عینکشو از رو چشماش برداشت و گفت:

- سلام؛ داشتم میومدم که تو راه بچه ها رو دیدم و باهاشون اومدم. آرشام اومده بود خونه اما نبودم و کلیدشم دست من بود. بهش زنگ زدم اما جواب نداد؛ بعد که به روژین زنگ زدم گفت اینجاست.

- اوکی. حالا من با کی بیام؟ به منم جا بدین.

کامیار: بیا کنار من بشین.

جلو، کنار راننده نشسته بود و حرفش به شوخی بود اما خیلی ریلکس شونه بالا انداختم و گفتم:

- باشه.

کامیار: شوخی کردم؛ فکر می کنی جا میشی؟ خرس ماده گنده!

صورتمو جمع کردم و سرمو تکون دادم.

- انقدر بدم میاد از این کلمه! خرس عمته. من به این لاغری دوتایی جا میشیم.

روژین دستشو رو شونم گذاشت و گفت:

- ولشون کن؛ با ما بیا.

روژین حالا کنارم ایستاده بود. سرمو کمی به طرفش چرخوندم و گفتم:

- باشه.


romangram.com | @romangram_com