#ملودی_زندگی_من_پارت_145

آرامیس: اَه اَه. دخترخاله ی کنه م وانیا بود. هی خودشو به آرشام میچسبونه.

- که اینطور.

روژین صورتشو جمع کرد و به بازوهاش دستی کشید.

روژین: اَی اسمشو نیار تنم خارش می گیره؛ ازش بدم میاد.

آرامیس اخمی کرد و گفت:

- راستش منم ازش خوشم نمیاد.

صدای موزیک باعث شد صحبتمون قطع بشه. دست آرامیس و روژین و گرفتم و بردم وسط.

پس بگو وقتی به آرشام گفتم خانومتون ناراحت نشن لبخند موزیانه ای زد و گفت که نه چرا ناراحت بشه!

ساعت 9 بود و وقت بریدن کیک ...

در یخچال رو باز کردم؛ دو تا کیک شکلاتی با سایز های مختلف بود. روی کیک کوچیکه که بالای کیک بزرگ قرار می گیره نوشته بود " ملینا جان تولدت مبارک" .

کیکا رو بیرون آوردم؛ با پا در یخچال و بستم و رو میز آشپزخونه گذاشتم. مهبد رو صدا زدم که بیاد کمکم تا کیکا رو روی هم به صورت دو طبقه بذاره. بدو اومد داخل و پایه ها رو زیر ظرف کیک کوچیک چفت کرد و آروم روی کیک بزرگ گذاشت. شمع 19 سالگی و روی کیک گذاشتم و چند تا فشفشه دور کیک چیدم.

من و مهبد کیک و بردیم تو هال. به ملینا گفتم بشینه روی مبل سه نفره. میز عسلی و جلوش گذاشتم؛ مهبد کیک و گذاشت روش.

چراغا رو خاموش کردم. فقط چند نور ضعیف زرد میتابید. به همه گفتم تولد مبارک بخونن.

ملینا خواست شمعا رو فوت کنه که سریع گفتم:

- صبر کن ملینا، اول آرزو کن.

چشماش و بست. بعد از مکثی کوتاه چشماش و باز کرد و شمعا رو فوت کرد و کیک و برید. براش دست زدیم ...

کیک و بردم آشپزخونه تا به تعداد تقسیم کنم و برای مهمونا ببرم.

همه دورش جمع شده بودن و منتظر باز کردن کادوها بودن. ملینا یکی یکی کادو ها رو باز کرد و از تک تکشون تشکر کرد.

ساغر: ملودی کادوی تو کو؟

- به وقتش.

همه اووو گفتن و دست زدن. از کارشون خنده م گرفت. چه سرخوشن!

دوستاش دورش جمع شدن و با هم عکس گرفتن. روژین و گلنوش اومدن کمکم.


romangram.com | @romangram_com