#ملودی_زندگی_من_پارت_129
ملینا چینی به صورتش داد و گفت:
- لیاقت نداری.
خندیدم و دستمو رو شونش گذاشتم.
- شوخی کردم خواهر کوچولوی من.
ملینام خندید و سرشو تکون داد.
مهبد اومد جلو و گفت:
- بیا کنار ملودی که واقعا لیاقت بوسه های ملینا رو نداری!
- تو چی میگی این وسط باقالی؟
مهبد چشماش گرد شد و ملینا سرخوش خندید.
مهبد: دیگه چی؟ روز به زور تو ادب داری پسرفت می کنیا، قابل توجه خواهر کوچیکشون!
ملینا به پهلوش ضربه زد و اخم نمکینی کرد.
مهبد اومد جلوی ملینا و دستشو دراز کرد و منو عقب کشید.
صورتشو کج کرد و گفت:
- برو کنار ملو، بذار کسی که لیاقت داره جات بیاد.
ملینا خندید.
خنده م گرفت اما بجاش اخم کوچیکی کردم.
- خجالت نکشی یه وقت؟
مهبد: چرا خجالت؟ ملینا جان بیا منو ببوس، واقعا لیاقت نداره.
یقه پیراهن مردونه چهارخونشو از پشت کشیدم و به شوخی گفتم:
- دیگه چی؟ برو ببینم؛ شما نامحرمین. ملینا حتی بهش دست نده.
خوبه ما با این مسائل مشکلی نداشتیم و من با جدیت اینو گفتم!
مهبد خودشو کنترل کرد که نیفته.
romangram.com | @romangram_com