#ملودی_زندگی_من_پارت_120
- نه، نگران نباش.
- پررو! حالم بد شد از بس دم و بازدم کردم. بده به من اون دستگاه و.
روژین: نچ!
- معلومه که خوبی؛ مثل من بدبخت نیم ساعت مشغول باد کردن 50 تا بادکنک نیستی که! بده به من؛ حالا تو با نفست بادشون کن.
روژین سرشو بالا آورد و برام قیافه گرفت.
من و روژین با بادکنکا رو زمین پخش شده بودیم؛ دورمون یه عالمه بادکنکای رنگارنگ بود. صحنه جالبی شده بود.
روژین: خب بابا، بیا بگیر.
دستگاه و پرت کرد طرفم. نزدیک بود به صورتم بخوره که تو هوا گرفتمش.
با تشر گفتم:
- دیوونه نمیگی میخوره تو صورتم، دماغم میشکنه؟
روژین: نه، چون میدونم بادمجون بم آفت نداره!
- رو که نیست. روژین اون نخ و بده.
نخ و رو زمین قلش داد و گرفتمش. دور سر چند تا بادکنک پیچوندم و گره محکم زدم. از جام بلند شدم و رو زمین که همه چیز پخش و پلا شده بود نگاه کردم. ترکیب رنگ بادکنکا رو دوست داشتم؛ حس خوبی بهم میداد.
یه صندلی از پشت کانتر گرفتم و وسط سالن گذاشتم و روش ایستادم. خدا رو شکر که قدم به سقف میرسه! قدم بلنده؛ 177 سانتم. همه ی دوستام حسرت قد بلندمو میخورن. روژینم یکی از اوناس!
یه دلیلی که کفش پاشنه بلند نمیپوشم بخاطر قدمه و دیگه اینکه منم باهاشون راحت نیستم و از پوشیدنشون لذت نمی برم اما از دیدنش چرا؛ فقط صدای تق و توقی که درست می کنه و دوست دارم. دلیل دومشم برای اینه که من از کفشای اسپرت و عروسکی خوشم میاد.
- روژین چسب و پونز بده.
روژین: همچین میگه انگار رفته تو اتاق عمل! بگیرش.
آروم سرمو اوردم پایین و دستمو سمتش دراز کردم و جعبه پونز و گرفتم و چسبو از حلقه ش تو انگشتم گرفتم.
- به جای اینکه غر بزنی و ادای منو دربیاری برو بادکنکا رو فوت کن؛ بعد بده من آویزونشون کنم.
روژین: پس تو تزئینات و انجام بده. من بادشون میکنم البته با دستگاه هوا.
- باشه تنبل.
روژین: ملینا کجاس؟
romangram.com | @romangram_com