#ملیسا_پارت_86
- اين پسره اين جا چي کار مي کنه؟
- کدوم پسره؟
نگاهش بهم فهموند نميشه خرش کرد.
- خب اگه منظورت کوروشه نمي دونم. اصلا صبر کن ببينم، مگه جاي تو رو تنگ کرده؟ چرا نسبت بهش حساسي؟
- منو با سوالات نپيچون.
- وا؟ تو اول جوابم رو بده.
- خب ... خب ... اون ... يعني ...
- يه کلمه بگو ازش خوشت مياد.
- مليسا معلومه چي مي گي؟
اخماش رو تو هم کشيد و از جلوم کنار رفت.
- مائده جونم چرا ناراحت شدي؟ شوخي کردم.
- ديگه با من از اين شوخيا نکن.
- چشم، حالا بهم مي گي چرا نسبت بهش حساسي؟
- حس خوبي بهش ندارم.
- واقعا؟ ولي اون که نسبت به تو حساي خوبي داره.
محکم زدم تو دهنم. اي نفرين بر دهاني که بي موقع باز بشه. نگاه پر حرص مائده بهم فهموند زود تند سريع هر چي مي دونم بهش بگم و من فقط به زور آب دهنم رو قورت دادم.
- مائده جونم، خب می دونی؟ ... اوم ...
- خب؟
- وقتی این جوری نگاهم می کنی هول می شم همه چیز یادم می ره.
مائده پوفی کشید و نگاهش رو به سقف دوخت که صدای زنگ اس ام اسم بلند شد. با دیدن اسم کوروش روی صفحه، زیر لب گفتم:
- لامصب حلال زاده س!
نوشته بود:
" ملی موش بخوردت، چه با چادر ناناز شدی! تو و این غلطا؟ محاله. اگه ننت این جوری ببیندت سکته رو زده. راستی یه کم هوام رو داشته باش، منظورم بغل دستیته."
جوابش رو دادم.
" برو بمیر."
مائده دست به سینه نگاهم می کرد.
@romangram_com