#ملیسا_پارت_71

- جونم مائده جان؟
- سلام ملیسا خانوم. خوبی؟ پارسال دوست امسال آشنا.
- سلام خانومی. ممنون، تو خوبی؟ چه خبر؟
- هیچی سلامتی؟ کجایی؟
- دانشکده.
- منم بهت نزدیکم. می خوام با متین برم کافی شاپ. تو هم میای؟
- اوم، خب مطمئنی مزاحم نیستم؟
- وای قربونت برم، تو مراحمی.
-ممنون.
- پس بیا کافی شاپ تا منم خودم رو برسونم. اوه راستی، شقایق جان و یلدا خانوم هم بیار.
- باشه.
گوشی رو قطع کردم و رو به بچه ها که تازه همگی جمع شده بودن گفتم:
- بچه ها من کافی شاپ دعوتم، به اضافه ی یلدا و شقایق.
کوروش قبل از هر حرفی گفت:
- مائده دعوتت کرده؟ پس منم میام.
- اوی، کجا؟ متینم هست. ضمنا دیگه بهت اجازه نمی دم به مائده نزدیک شی.
کوروش با لحن جدی گفت:
- یادم نمیاد ازت اجازه گرفته باشم.
- کوروش چند بار بگم مائده با همه دخترای اطرافت فرق داره؟
- می دونم و تو هم می دونی که من از چیزای خاص خوشم میاد.
***
هزار بار کوروش و تهدید کردم که اگه بخواد بیاد کافی شاپ ال می کنم و بل می کنم.
- باشه ملی، انقدر قُپی نیا. اصلا نمیام، خوبه؟
- آره دیگه، پس سه ساعته واسه چی دارم فک می زنم؟
با دیدن مائده که مقابل متین نشسته بود و آروم باهاش حرف می زد، به سمتشون رفتم.
- سلام.

@romangram_com