#من_یا_اون_پارت_53


بلند شدم و راه افتادم و اونم باهام هم قدم شد. شونه به شونه ی هم رفتیم داخل اتاق موسیقیم... وقتی گیتار و پیانو و دف رو دید گفت:

-واو... نگفته بودی گیتار و دف هم میزنی...

من: حتما حواسم نبوده...

با دستش اشاره کرد و گفت:

-پس یه افتخار بدید دیگه...

خندیدم و رفتم نشستم پشت پیانو... راستش من و ترنم از بچگی پیانو رو کار کرده بودیم چون ساز خانوادگی مون بود و چون پدرم نوازنده ی حرفیه پیانو بوده مادرم هم برامون استاد گرفت تا این ساز رو دنبال کنیم... ترنم زیاد اهل این چیزا نبود و اونم به زور یاد گرفت ولی من علاوه بر پیانو گیتار و دف رو هم یاد گرفتم. آماده شدم و یه قطعه رو زدم... وقتی تموم شد نفس حبس شدمو مثل فوت دادم بیرون .. دیدم صدایی نمیاد سرم رو بلند کردم دیدم نشسته و داره نگام میکنه... وقتی دید دارم نگاش میکنم شروع کرد به دست زدن... لبخند زدم... گفت:

-آفرین... بهت تبریک میگم عالی بود...

من: ممنون...

-خب...حالا نوبت گیتاره....

من: فکر کنم تا همه ی اینا رو نزنم برات بیخیال ماجرا نمیشی نه؟

ابروهای هشتی و خوش فرمش رو بالا انداخت و گفت:

-نچ...

سری تکون دادم و گفتم:


romangram.com | @romangram_com