#من_یا_اون_پارت_33
آره دوست دارم
دوست دارم...
وقتی میگفت «دوست دارم من اون چشمای قشنگتو» متین با یه لبخند برگشت سمتم و زل زد تو چشمام... انگار حرف دل خودش بود. وقتی برگشت سمتم دلم لرزید... یه جوری شدم... یه جوری که تا حالا تجربه ش نکرده بودم. تا برسیم به محل مورد نظرش من مشغول تجزیه و تحلیلش بودم. یه صورت گرد و سفید داشت... موهاش خوش حالت و براقش مشکی بود. و یه ته ریش هم روی صورتش خودنمایی میکرد. لبای خوش فرم و جمع و جور و مردونه داشت و بینی خوش تراشش هم کاملا با اجزای صورتش هم خونی داشت. قدش رو که ندیده بودم ولی هیکل خیلی خوبی داشت. معلوم بود واسش زحمت کشیده. کاملا نگاش کردم تا رسیدم به مهم ترین و اساسی ترن بخش... البته از نظر من.... چشماش.... به نظرم اساسی ترن و اصلی ترین بخش صورت چشم ها هستن. خدای من هنوزم باورم نمیشد... تا حالا چشمای این رنگی ندیده بودم. چشماش درشت و سرمه ای رنگ بود. یه سورمه ای خوشرنگ... وای خدا جوووون... یه شلوار مشکی با یه پیرهن اندامی سورمه ای پوشیده بود. عطش بوی خوبی میداد. همه ی فضای ماشن از بوی عطرش پر بود... و از اینکه سرم درد نمیگرفت تعجب کرده بودم. وای خدای من تو هیچ چیز به این بشر کم ندادی.... وجدانم داد کشید: خاک بر سر مگه به تو کم داده؟؟؟؟!! یهو نا خودآگاه بلند گفتم:
-اِ من کی همیچین حرفی زدم؟؟!!!
یهو متین برگشت سمتم و یه نگاه بهم کرد که از خجالت آب شدم رفتم توی زمین! با صدای قهقه ش سرم رو که از خجالت گرفته بودم پایین بالا آوردم و با تعجب بهش نگاه کردم که گفت:
-وای خدای من.... هیچوقت فکر نمیکردم حرف زدن با وجدان یه نفر رو بلند بشنوم... و انقدرم برام خنده دار باشه... خیلی جالب بود. کاملا مشخص بود که از قصد نکردی اینکارو... وگرنه هر کس دیگه بود فکر میکرد عمدا بلند صحبت کردی...
من: ولی من...
-گفتم که .... میدونم که از روی عمد نبوده... در ضمن. معذرت میخوام که بین حرفت پریدم!!!
کپ کرده کرده بودم. این خیلی خوب همه ی حالت های منو زیر نظر داشت.... هم همه رو درک میکرد.
من: میتونم بپرسم چی خوندی؟
-آره حتما... من دارم فوق لیسانس مهندسی مکانیک م رو میگیرم... فکر کنم قبلا گفته بودم بهتااااا!!!
من: آها آره ... انقدر درگیر درس های کنکورمم که حتی سنت رو هم فراموش کردم...
متین: من 24 سالمه ترنم خانم حواس پرت...
romangram.com | @romangram_com