#من_یا_اون_پارت_28
-من بهش زنگ میزنم هماهنگ میکنم... میس انداختم برو دم در...
یه مکث دو ثانیه ای کرد و ادامه داد:
-باشه مامان جان.... حتما... نه ... قربانت خدافظ.
و گوشی رو قطع کرد... حتما این یارو سهیله اومده تو ماشین. چی بگم والا. ایول خدا جون. خیلی دلم میخواست این متین رو ببینم. اینجوری که ترنم تعریف میکرد باید خیلی آدم جالبی باشه... خلاصه بلند شدم و رفتم توی اتاقم. باید مثل ترنم تیپ میزدم... ولی هرکاری کردم نتونستم اون مانتوی زرد جیغ رو بپوشم.... در نهایت گفتم بیخیال بابا هر چی عشقمه میپوشم. اگه اشتباه نکنم این اولین قرارشونه.... یه مانتوی صورتی خیلی خوش رنگ که به سرخابی میزد رو پوشیدم. با یه شوار مشکی و شال مشکی. رفتم جلوی آیینه و رژگونه ی حجم دهنده ای که تازه خریده بودم رو زدم. اصلا رنگ نداشت فقط یه کم گونه رو برجسته تر نشون میداد. رژ مایه ی صورتی رنگ ترنم رو که عااااااشقش بودم رو کش رفتم و مالیدم روی لبای بر جسته م. تند تند ریمل زدم به مژه های فر و بر گشته م. موهای بلندم رو که اون موقع رنگشون بیشتر به زیتونی میخورد تا خرمایی رو از وسط جدا کردم و از دو طرف صورتم ریختم بیرون. خیلی خوشگل شده بود! شیشه ی عطرم رو برداشتم و یه کمی زدم. همیشه از عطر زیاد بدم میومد و سر درد میگرفتم. ترنم زنگ زد. منتظر بودم قطع کنه چون گفت میس کال میندازه ولی نکرد. برای همینم گوشی ر وبرداشتم و گفتم:
-بله؟
ترنم: ببین تبسم اگه مامان بهت زنگ زد حواست باشه من بهش گفتم با هم رفتیم برای دختر دوستش کادو بگیریم... اوکی؟
-باشه.... من آماده ام کی برم؟
ترنم: همین الان. دم دره.
خدافظی کردم و کفش های پاشنه 10 سانتی مشکی و ورنی مو پام کردم و کیف سِت ش رو هم برداشتم و زفتم بیرون. توی کوچه چشم گردوندم و یه لندکروز سفید توی کوچه ی خلوتمون داشت بهم چشمک میزد. یهو استرس گرفتم... اگه بفهمه من ترنم نیستم چی؟ یعنی چی کار میکنه؟ وای خدا جون... ترنم بمیری. راننده ی لندکروز یا همون آقا متین قصه ی ما تا دید من الاخون والاخون وایسادم یه نور بالا زد که یعنی منم بیا! لبخندی زدم و در حالی که جملات رو با خودم مرور میکردم رفتم سمت در جلو و بازش کردم و کنار متین جا گرفتم. درو بستم و همین که برگشتم سمتش تا سلام کنم خشکم زد... خدای من این کی بود؟ این اصلا چی بود؟ آدم؟؟ نه بابا این فرشته ست... این الهه ست... (نه بابا تبسم... اسمش متین بود نه فرشته و الهه !!) آب دهنمو قورت دادم و لبخندم رو که خشک شدم بود بیشتر کردم و گفتم:
-سلام...
با لبخندی که معلمو بود به زور کنترلش کرده گفت:
-سلام....حال شما؟
در حالی که دستمو توی دستش که به سمتم دراز شده بود میذاشتم گفتم:
-مرسی... ممنون. شما خوبین؟
romangram.com | @romangram_com