#من_تو_او_دیگری_پارت_79

برانوش برومند....

برومند... برانوش...

مرصاد نبود ان بدبخت از کجا میدانست که او به مظفری بدهکار است!!!

************************************************** *****

وارد شرکت شد... روی پرستو خم شدو گفت: کسی زنگ نزد؟

پرستو با اخم وتخم گفت: نه خانم مهندس...

همیشه ارمیتا بود ... یکهو شد خانم مهندس!

با گیجی پرسید:طوری شده؟

پرستو با اخم گفت: اینطوریه ؟؟؟ اقای مظفری میگه از تو و نامزدت تشکر کنم... تو کی نامزد کردی که من نفهمیدم؟؟؟

ارمیتا با حرص گفت:من؟؟؟

پرستو چشم غره ای رفت وگفت:نامزدتم تو اتاقت منتظرته!!!





پرستو چشم غره ای رفت وگفت:نامزدتم تو اتاقت منتظرته!!!

تقریبا به سمت اتاقش حمله کرد...

در را باشدت وحدت باز کرد... قامت برانوش درحالی که از پنجره بیرون را تماشا میکرد میشناخت.

بجز رامین و پدرش سومی مردی بود که قامتش را از پشت میشناخت!!!

در را بست...

برانوش بدون انکه برگردد گفت:واقعا منظره ی شهر از این بالا خیلی جذابه... و به سمتش چرخید وبا لبخند دلفریبی که بیش از حد جذابش میکرد و ارمیتا کم مانده بود این را پیش خودش اعتراف کند سلام کرد.

با حرص جلورفت وگفت: رو چه حسابی به ادم ها اعتماد میکنید؟

برانوش دستهایش را شیک درجیبهایش فرو کرد... سینه اش را جلو داد وگفت: چه دلیلی داره به کسی که سفارش شده ی صمیمی ترین دوستمه اعتماد نداشته باشم... حالا دیگه بخاطر نداشتن کارمند مرد تو شرکت دچار خسارت مالی نمیشید... راستی این گلدون هم برای شرکتتون خریدم... قشنگه؟؟؟

ارمیتا پوف کلافه ای کشید و روی مبلی نشست وگفت: این کارتون داره به اعتبار وشخصیت من صدمه میزنه... اصلا متوجه هستید که چه کار کردید؟

برانوش:یعنی پرداخت بدهی تون اینقدر کار شاقیه؟؟؟ خانم پول چرک کف دسته!

ارمیتا: ابروی من اصلا مهم نیست؟

برانوش چشمهایش را گرد کرد وگفت: ابرو... رو به رویش نشست وگفت: من فقط بدهی تونو پرداخت کردم... و مطمئنم این فقط یه قرضه... ازشخصیت خودساخته ی شما بعیده قرض منو بی جواب بذاره... من فقط خواستم به نوبه ی خودم به شما کمک کنم...


romangram.com | @romangram_com