#ما_عاشقیم_پارت_60

رفتم سمت تختم و خوابیدم روش....داشتم بالشت زیر سرم رو درست می کردم که دوباره نور فضا رو پر کرد...دست بردم کنار تختم و اباژور رو خاموش کردم و پوشه پیام رو باز......

-افتخار میدیدن فردا بیام دنبالتون؟

خندم گرفته بود...این پسر انگار خل شده....

فوری براش نوشتم : خیلی وقته که افتخار دادم و یکی از شکلک های خنده دار توی گوشیم رو هم ضمیمه اش کردم و در ادامه اش نوشتم ساعت 9 اماده باشم خوبه؟

خوشم می اومد به صدم ثانیه نرسیده جواب میداد...نه انگار بدجوری ماهر بود! 9 زوده…10 میام دنبالت …تو هم بیشتر استراحت کن…فردا روز پر کاریه!!

خدایا این پسر چرا اینقدر گیر میده به من و استراحت کردنم…از این اخلاقا نداشت…

-من خیلی وقته که دارم استراحت میکنم.باشه پسر عمو منتظرتم.تا ساعت 10 بای.

درجوابم گفت:شب تو هم بخیر دختر عمو….

گوشی و گذاشتم روی میز و پتو رو کشیدم روم….

چرا نمیتونستم سبحان و رفتار این اخیرش رو درک کنم….برام جای تعجب داشت….

بیشتر از اینا اجازه ندادم افکار ضد و نقیضم ذهنم رو درگیر کنه و خوابم برد.

*****

از خواب که بلند شدم خونه هنوز توی سکوت کامل فرو رفته بود.....با همون لباس خواب راه افتادم طرف اشپزخونه و با تعجب به کتری خاموش چشم دوختم....و زیر لب زمزمه کردم چطور ددی تا این ساعت خوابیده؟!!!و با فندک زیرش رو روشن کردم و زیاد....


romangram.com | @romangram_com