#لرد_سوداگران_پارت_86
_پرهام ،هستی رو میتونی به اتاقش ببری من با خانمها کار دارم
فضا سنگین شده بود وندا کمی بانفرت و ویدا با ترس نگاهم میکردن ،بعد از خارج شدنشون وقت خوبی بود که قراره چه اتفاقی بیوفته رو باهاشون درمیون بذارم
_من اهل حرافی نیستم حوصله چندانی هم ندارم برای مقدمه چینی و از در و دیوار حرف زدن تا به در برسم ،پس یه بار جملاتم و تکرار میکنم و اصلا هم خوشم نمیاد کسی وسط حرفم بیوفته یا رو حرفم حرفی بزنه پس سکوت بهترین روشی که میتونید جلوی من داشته باشید
وندا: کسیم نخواد گوش بده باید بشینه؟
_اره
جدی بهش خیره شدم اونم انگار تاب نگاه کردنم و نداشت سرش و مثل خواهرش انداخت پایین
_پدربزرگتون از من قول گرفت. من به خاک مادرم قسم خوردم که از دختراش محافظت کنم، اینارو برای این بهتون میگم که بدونید، سرتیپ برای من جای پدرم بود وقتی من سن کمی داشتم به سرپرستی قبول کرد و برام از هرچیزی که فکرکنید مایه گذاشت الان وقت این رسیده که من جبرانشون کنم ولی با وجود تعصبی که داشتن و میدونید خوششون نمیاد دختراشون تو خونه مرد نامحرم باشه من زنگ میزنم کسی بیاد تا ویدا به من و وندا به پرهام محرم بشه
راستش قبول دارم خیلی بد مطرحش کردم،که اینطور شوک زده و با تعجب بهم خیره بودن
بلند شدم و رفتم تو اتاقم ولی قیافه مسخرشون باعث نشد نیشخندی نزنم ،چشماشون اندازه نلبکی بزرگ شده بود و نمیتونستن حتی حرف بزنن خشکشون زده بود
تلفن رو برداشتم و شماره محمود و گرفتم
_سلام مرداس همه چی مرتبه؟دخترا خوبن؟چیزی شده؟
_سوالات تموم شد
_ببخشید نگران شدم، اخه خودتم حالت خوب نبود وقتی بردنت خونه
_من خوبم نترس هنوز زمان مرگم نرسیده
_این چه حرفیه مرد ایشالا که ...
_محمود
romangram.com | @romangram_com