#لمس_خوشبختی_پارت_71

-پخشو روشن کنم؟
-نه
-روشن می کنم
-پس چرا می پرسی؟
جوابشو ندادم و دست دراز کردم و پخشو روشن کردم:
شکستم ولی تکیه گاه توام
ببین بی کس اما پناه توام
یه عمره که از غصه و غم پرم
به جای تو بازم شکست میخورم
همون وقت که از زندگی خسته ای
برات باز نشد هردر بسته ای
میخوام توی نقش تو بازی کنم
به هرسختی تقدیرو راضی کنم
اگه خاطرات تورو دوشمه
بجای تو غصه تو آغوشمه
یه حسی منو سمت تو میکشه
میگه این عذاب عین آرامشه
توهیچ وقت کنارت ندیدی منو
جلوتر ازت رفتم این جاده رو
مبادا که غم راه تو سد کنه
بجای تو دنیا به من بد کنه
همه خنده و شادیا مال تو
تو رفتیو قلبم به دنبال تو
هوای تو رو دارم هر جا بری
بازم پیشتم حتی تنها بری
(من بجای تو _ رضا شیری)
داشتم صبحانه می خوردم که زنگ در به صدا در اومد، سریع بلند شدم و به سمت در رفتم، از توی چشمی به بیرون نگاه کردم، خانم مسنی پشت در بود. دستی به لباسم کشیدم و درو باز کردم و با لبخند گفتم:
-بفرمایید
خانمه سرتا پامو برانداز کرد و با مهربونی گفت:
-سلام دخترم ، من همسایه بالاییتون هستم

romangram.com | @romangram_com