#کینه_عشق_پارت_98


می دونستم شنا بلد نیست....به سرعت مانتو و شالم رو از تنم کندم و پریدم تو اب....زیر بغلش رو گرفتم و کمکش کردم تا از استخر بیرون بره و خودم هم پشت سرش از اب خارج شدم...

تینا به سمتم برگشت و عصبی گفت:مگه نمی دونی من شنا بلد نیستم؟؟چرا این کارو کردی؟؟

متعجب گفتم:تو خودت افتادی تو اب...سام از در سالن بیرون اومد و همون موقع هم تینا دستش رو به قفسه ی سینه ام کوبید و پرتم کرد تو اب....

تینا می خندید اما صدای فریاد نگران سام برای لحظه ای خنده اش رو متوقف کرد:تینا چی کار کردی؟؟

و چند ثانیه بعد لب استخر ظاهر شد و وقتی دید من خودم رو روی اب نگه داشتم گفت:تو خوبی؟؟

با دست ابی که روی صورتم روون بود رو گرفتم و گفتم:اره...

سام دوباره به حالت بی تفاوتیش برگشت و در حالیکه از لب استخر کنار می رفت گفت:از دست شما...و رفت....تینا هم پشت سرش در حالیکه هنوز می خندید....

سالن سکوت زیبایی رو در اغوش کشیده بود....پدر جون روزنامه می خوند و اقای شهابی و سام هم در سکوت شطرنج بازی می کردند...خانم ها اروم قهوه اشون رو می خوردن و من کنار شومینه ی خاموش زانو به بغل گرفته بودم....بهزاد و نامزدش تو باغ قدم میزدن و بهروز با لب تابش گیم بازی می کرد....

صدای کیش و مات گفتن سام سکوت سالن رو در هم شکست....

پدر جون خیلی ناگهانی فنجون قهوه اش رو روی میز گذاشت و گفت:


romangram.com | @romangram_com