#کینه_عشق_پارت_96


روز ها سپری می شد و با نزدیک شدن به شهریور ماه شمارش معکوس تولد من هم شروع شده بود...تو این یک ماه فقط حق داشتم با ساحل یا مادر جون بیرون برم یا هممون خانوادگی می رفتیم بیرون..شهربازی..دربند..رستور ان..سام هم طی این مدت با من مثل یه متهم فراری رفتار می کرد و حسابی کلافه ام کرده بود...تمام این تنبیهاتم زیر سر اون بود و هر چقدر مادرجون و بقیه تو گوشش می خوندن که ازادی هام رو برگردونه به گوشش نمی رفت که نمی رفت..نمی دونم اون دیگه از چی داشت می سوخت...

من دلتنگش بودم و اون بی تفاوت بود....

من مثل مار زخمی به خودم می پیچیدم و اون بی خیال بود...انگار مجرم بودم که داشت منو مجازات می کرد..مثل بچه ها داشت با کم محلی هاش تنبیهم می کرد..دوست داشتم مدت ها تو خونه حبسم کنه اما اینجوری با کم محلی هاش زجرم نده...من تشنه ی محبتش بودم و اون دریغ می کرد....

توی این یک ماه فهمیدم چقدر سام رو دوست دارم ولی چون همیشه کنارم بود و من از محبت و توجهش سیراب بودم قدرش رو نمی دونستم..ولی حالا می فهمیدم که چقدر دلم می خوادسام همون ادم مهربون و شوخ و شنگ گذشته بشه....

داشتم از این عذاب خفه می شدم...کلافه بودم و مثل دیوونه ها با لب تابم بازی می کردم و حرصم رو سر کلیدای کیبورد خالی می کردم...ترسم وقتی به اوج می رسید که به مهر و شروع کلاسها و دیدن دوباره ی کامران فکر می کردم...می ترسیدم سام دیوونگی کنه و نذاره ادامه تحصیل بدم...بی دلیل دکمه های کیبورد رو فشار می دادم و با صدای کلید ها سکوت اتاق رو می شکستم که تقه ای به در خورد و ساحل وارد شد..لب تابم رو بستم و روی میز گذاشتمش و به ساحل چشم دوختم...

ساحل با خوشحالی رو تخت پرید و گفت:فردا میریم ویلای لواسون....بالاخره بابا رضایت داد و دست از کار کشید..گفت اماده بشید چند روزی بریم لواسون عمه حمیده اینا هم قراره بیان...اقای شهابی ایناهم هستن...

لب به دندون گرفتم و یاد بهزاد افتادم...

ساحل با خنده گفت: چرا رنگت پرید..یه خبر خوب دیگه هم دارم...بهزادم با نامزدش میاد...

حیرت زده گفتم:نامزدش؟؟!!

ساحل با خنده گفت:اره...قراره اواسط ماه اینده عروسیشون باشه...به خاطر همینم تصمیم گرفتن دیگه جشن نامزدی نگیرن.....مثل اینکه نامزدش یکی از انترن های همون بیمارستانیه که بهزاد توش کار می کنه....از دختره خوشش اومده از خانواده اش خواسته براش برن خواستگاری اونا هم قبول کردن....


romangram.com | @romangram_com