#کینه_عشق_پارت_95

با کلافگی گفتم:نمی دونم...ولی در واقع می دونستم و نمی خواستم دلیلش رو برای ساحل توضیح بدم...نمی خواستم بهش بگم از فاش شدن دروغمون می ترسم...می ترسم و می خوام زودتر فرار کنم....

ساحل متعجب گفت:منظورت از نمی دونم چیه فریماه؟؟

با حرص گفتم:شاید چون پخته بود...مودب و محترم بود...با شخصیت بود..مهربون بود..عاشقم بود..به خاطر اینکه خوب بود...چی می دونم؟؟

ساحل با تردید پرسید: می دونستی زن و بچه داره؟؟

کوتاه گفتم:اره.

ساحل با چشمای گشاد شده صداش رو کمی بالا برد:می دونستی؟؟کی بهت گفته بود؟؟

عصبانی گفتم:خودش..

ساحل کوتاه نیومد و بحث رو کش داد:خودش گفت؟؟؟ تو حماقت کردی فریماه...حماقت..اخه دختری به سن و سال و تیپ و قیافه ی تو رو چه به یه مرد 40ساله ی زن و بچه دار...فریماه جان اخه چه فکری کردی که بهش اجازه دادی اینطوری جوونی و زیباییت رو تحقیر کنه؟؟

با کلافگی پوفی کشیدم و گفتم:وای ساحل چه ربطی به زیبایی من داره...بسه...خواهش می کنم این بحث رو تمومش کن...

مادر جون که تا اون موقع تو سکوت ناظر بحث های ما بود رو به ساحل گفت:ساحل جان مامان الان وقت این حرف هاست؟؟!!تمومش کن دیگه....

یک ماه بود که تو خونه حبس شده بودم..نه می تونستم جایی برم نه کاری انجام بدم...یا تو اتاقم مطالعه می کردم و یا تو هال در حال تماشای تلوزیون بودم.....

romangram.com | @romangram_com