#کینه_عشق_پارت_138
با لبخند تشکر کردم...
مادر جون از پله ها پایین اومد و گفت:به به خانومای کم پیدا...
من خندیدم و ساحل گفت: وای مامان نمی دونی که...این فریماه منو کشت تا یه لباس انتخاب کنه...هر لباسی پوشید یه ایرادی ازش گرفت...سام بیچاره دو ساعت تو ماشین نشسته بود...فکر کنم بدنش داشت فرم صندلی می گرفت که ما اومدیم...
مادرجون خندید و گفت:حالا چرا تو ماشین؟؟
ساحل قری به سر و گردنش داد و گفت:خانم نمی خواستن تا روز عروسی سام تو لباس عروس ببیندشون...
مادرجون با لبخند سر تکون داد و گفت:خوب کرد...میگن شگون نداره...
همون موقع هم سام از اتاق بیرون اومد و در حالیکه در رو می بست گفت:مادر..بازم که شما رفتی تو جبهه ی فریماه.
مادرجون بلند خندید و گفت:من همیشه تو جبهه ی فریماه بودم.
سام کنارم روی مبل نشست و گفت:مامان کار بالا تموم شد؟
مادرجون سر تکون داد و گفت:آره...تموم شد..فردا هم طراح دکوراسیون میاد تا دکورش رو درست کنه...
romangram.com | @romangram_com