#خیس_مثل_باران_پارت_62
یاده وقتی افتاد که گیسو خودشو انداخت تو بغلشو گریه کرد؛ چقدر اون لحظه مظلوم شده بود....
جلوی دره بیمارستان پارک کرد، ولی ترجیح داد بشینه تو ماشین؛ طاقت دیدن اشکای اون دخترو نداشت...
غزلو نازی و عرفان دوییدن تو بیمارستان، عرفان رفت پذیرش؛
__ خانوم ببخشید اتاق گیسو...
رو کرد سمته نازی
__فامیلی گیسو چی بود؟
_ رضایی
__ خانوم اتاق گیسو رضایی کجاست؟
منشی اسمه گیسو رو زد تو کامپیوتر و رو به عرفان گفت:
__ همون خانومی که بهش تجاوز شده؟
_بله بله..
__ اتاق 323 آخر راهرو سمته چپ
_ ممنونم
به سرعت رفتن سمته اتاق؛ سهیل با چشمای اشکی جلوی دره اتاق بود، غزل هجوم برد سمتش؛ سهیل بغلش کردو گفت:
__ عزیز دلم گریه نکن همه چیز درست میشه، برو تو اون الان بهت احتیاج داره
_ اگه برم تو و داغون شدنشو ببینم منم داغون میشم سهیل بزار نازنین بره پیشش من همینجا میمونم
__داداشش الاناس که برسه
romangram.com | @romangram_com