#خیس_مثل_باران_پارت_44
__ نخیر
_پس شرمندم آقای رئیس کسی رو بدون وقت قبلی نمیپذیره
گیسو با جیغ گفت:
__ به درک که نمیپذیره پسره ی آشغال! مگه من با اون کار دارم؟ نشنیدید چی گفتم؟ عرفان تهرانی!
پیرمرد با چشمای گشاد شده نگاش کرد و همون لحظه صدای سهیل از پشت سر بلند شد
_ اینجا چه خبره؟
پیرمرد_ آقا نمیدونم خانوم....
سهیل پرید وسطه حرفه پیرمردو گفت:
_ غزل تو اینجا چیکار میکنی؟
غزل_ نباید میومدم؟
__نه نه خیلی خوش اومدی بفرمایید
گیسو:ما با عرفان تهرانی کار داریم هستش؟
__بله هست بفرمائید
از جلوی در کنار رفت و همه رفتن داخل بماند که تو دل غزل و سهیل داشتن قند آب میکردن
سهیل رو به منشی که از نظره گیسو خیلی چندش بود گفت:
_ خانوم کریمی
منشی با صدای چندش گفت:
__ بله آقای کیانی
_ لطفا 7 تا آب پرتغال بیار اتاق رئیس
romangram.com | @romangram_com