#خیس_مثل_باران_پارت_43
گیسو همینطور که بلند میشد گفت:
__ منتظر من نمون خداحافظ
و به سمته میزه خودشون رفت
غزل: چی میگه باز؟
__ حرفای تکراری
_ خب عزیزم چرا قبولش نمیکنی پسر به این خوبی و خوش تیپی عاشقتم که هست
__ من که نگفتم اون بده ولی من حسی بهش ندارم
_ ای بابا باشه غذاتو بخور
__غزل اگه به کیارش بگه ما رو اینجا دیده کارم تمومه!
_ خیالت راحت اون انقد عاشقت هست که دلش نمیخواد تو اذیت بشی
__امیدوارم
بعد از غذا ساعت 1و 10 دقیقه بود که راه افتادن سمته شرکت آراد......
جلوی در شرکت وایساده بودن و با تعجب به برجه شیشه ای که جلوشون بود خیره شده بودن حتی نازی که وضع مالی خوبی داشت از این همه زیبایی دهنش باز مونده بود
گیسو:_ چرا ماتتون مونده برید تو
همه دنبالش راه افتادن سواره آسانسور شدن و شماره 20 و فشار دادن،بعد از چند ثانیه صدای ضبط شده طبقه ی 20 رو اعلام کرد، همه با هم رفتن بیرون رو به روشون تابلویی دیدن که نوشته اتاق رئیس کل و معاون رئیس زنگو فشار دادن و یه پیرمرد مسن درو باز کرد
_بفرمایید خانوما
__گیسو: با آقای عرفان تهرانی کار داشتیم
_ وقت قبلی داشتید؟
romangram.com | @romangram_com