#خیس_مثل_باران_پارت_39
__2 اونجا باش
_باشه میام
__فعلا عشقممممم
گوشیو قطع کرد همون لحظه غزل گفت:
_با این حساب آراد پسر دایی سهیله
__بله
_ وای نازی چقدر چندش بود
گیسو:_ نازنین منو نگاه کن؟ نگو که میخوای به حرفاش گوش کنی؟
__ من حاضرم جونمو بدم تا از دستش ندم
_ اگه ولت کرد چی دیوانه؟؟
__ نگو تورو خدا گیسو
مریم خانوم:نازنین دخترم بیشتر فکر کن
__نه خاله من تصمیممو گرفتم
گیسو: باشه پس با هم میریم شرکت
غزل: آره منم سهیلو میبینم
نازنین: باش پس حاضر شیم ....
ساعت 12 سواره ماشین شدن
romangram.com | @romangram_com