#خیس_مثل_باران_پارت_37


صدای خواب آلو عرفان تو گوشی پیچید..

_بله؟

__...سلام..

_سلام

__خوبید؟

_مرسی شما؟

__من...من نازنینم

_خب؟

__شناختی؟

_نخیر نشناختم

__همون که اونشب تو مهمونی پیشت بودم

_ بازم نشناختم

__همونکه...همونکه بوسیدیش

عرفان با صدای بلند خندیدو گفت:

_من دخترای زیادی رو میبوسم تو هر مهمونی چند تا دخترو میبوسم پس بازم نشناختم

نازنین بغض کردو گفت:

__ 3 ماه پیش تو مهمونی من تورو با یه دختر تو اتاق تقریبا برهنه دیدم بعدش بهت گفتم ازت خوشم میاد و تو منو بوسید....

عرفان پرید وسط حرفش و گفت:


romangram.com | @romangram_com