#خیس_مثل_باران_پارت_31


__ نازنین: وااااای میدونستم حالا چیکار کنم؟

گیسو:_ نازنین آروم باش بزار فکر کنیم

__ نه من الان میرم پیشش بهش میگم عاشقش شدم

و بلند شد که بره سمته میز که غزل بازوشو گرفتو گفت:

_ دیونه وایسا

__ خب میگی چیکار کنم؟

_احتیاجی نیست بری

__اگه امشبم کاری نکنم دیگ راهی ندارم من شمارشو میخوام

_ خب احتیاجی نیست بری دیگ

__ چرا

_ چون من شمارشو دارم

نازنین اول نا باور نگاش کرد ولی وقتی قضیه براش جا افتاد با خوشحالی غزلو بغل کردو گفت:

_ شمارشو گرفتی؟

__ آره عزیزم

_گیسو: چجوری تونستی راضیش کنی غزل؟

__به راحتی

بعد قضیرو به طور خلاصه تعریف کرد

نازنین گفت:


romangram.com | @romangram_com