#جنگ_میان_هم_خون_پارت_47
با کاترین داشتیم توی باغ قصر قدم میزدیم و حرفی دربارهی آینده و مراسم عروسی بچههامون میزدیم.
_ کاترین؟ به نظرت چه گلی برای تزیین مراسم خوبه؟
_ به نظرم گل سرخ بهتر از همهست. لباس عروس مروارید و الماس داشته باشه؟
_ آره خیلی عال...
هنوز حرفم رو تموم نکرده بودم که صدای جیغی اومد. با ترس برگشتیم و به منبع صدا نگاه کردیم که الیزابت رو درحالی که لبهاش سرخ بود دیدیم.
الیزابت با ترس گفت:
_ مامان، خاله من دیگه با پسر شما ازدواج نمیکنم.
در همین لحظه ماتیاس سر رسید و با اخم گفت:
_ چرند نگو!
کاترین با ترس پرسید:
_ برای چی؟ دعوا کردید؟
الیزابت با لپهای سرخ گفت:
romangram.com | @romangram_com