#جادوی_چشم_آبی_پارت_150
دوست دارم اخرین کریسمس قبل از جانشین بودنم بهترین کریسمس عمرم باشه.
شب شروع کریسمس..
امشب همه چی عالیه،از خوراکی ها و بوقلمون خوشمزه ای که در انتظارمونه!تا تزئینات و درخت کاج کریسمس
همش عالی ان.توی اتاق بودم و باید لباسی رو که با شارلوت خریدم رو میپوشیدم یه لباس پشمی و خز دار که رنگش
قرمزه و منو شبیه بابانوئل کرده!
8
لباسه تا بالای زانومه و از کمر تنگ میشه و بعد تا زانو پیله خورده ،یه کلاه بزرگ هم داره که کناره هاش خز سفید
داره.
وای چقدر نازه..پوشیدمش و خودمو توی اینه قدی دیدم و سوتی زدم!بخاطر سرما لپ هام سرخ و قرمز شده بود و
همین قیافمو شیطون نشون میداد!
رفتم توی راهرو و بعد از اون بالا پریدم روی پله ها و سر خوردم پایین!یوهووووووو چه کیفی داره!اما یهویی تعادلمو
از دست دادم و داشتم پرت میشدم پایین که....
خخخ الان فکر کردین کبین میاد منو میگیره نه؟؟کور خوندین!!شلپی افتادم روی شارلوت!!
یه جیغ فرابنفش کشید که پرده ی گوشم پاره شد و بعد شروع کرد به دست و پا زدن!چون من دقیقا روی کمرش
فرود اومده بودم.
شارلوت-سلیی؟؟کمرمو شکوندی!مگه مبل راحتی پیدا کردی بیا پایین ببینم دختر له شدم و بعد با حالت گریه گفت
ای خدا عذاب که نازل نکردی ملکه ی عذاب نازل کردی و بعد با یه حرکت از زیر من در اومد و گفت-هوی ور
پریده یه ساعته بهت میگن عین ادم از روی من بلند شو!کمرم اسفالت شد با قیر اضافه.
داشتم از خنده ریسه میرفتم که گفت- نیشتو ببند دختر ی گامبو!مگه چند کیلویی تو؟؟کمرم از وسط به 1قسمت
مساوی تقسیم شد فکر کنم روده ام رفت تو معدم!قلبمم رفت جای کلیم...
romangram.com | @romangram_com