#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_86

روى ماكت پروژه كاسپين دقيق شده بود باز هم نگاهم نكرد و فقط گفت

_ ميل ندارم

تعجب كردم بعيد بود از وعده اى گذشت كند

_ نهار خوردين؟

باز هم جواب نداد

_ من رفتم دانشگاه برنامه كلاسامم ...

نگذاشت حرفم تمام شود

_ چيزى خواستم خبر ميدم بيرون باش

( قهر بووووود؟! )

دلم شكست نميدانم چرا؟! ولى به خودم ياد آور شدم اصلا مگر آشتى بود هميشه ، كه حالا قهرش ناراحتت كند؟!

تمام دو روزى كه معين سكوت اختيار كرده بود برايم به سختى گذشت بى حس و حال بعد از اتمام كارم در شركت براى رفتن به باشگاه آماده شدم خيالم راحت بود كه شنيده بودم وسط هفته به باشگاه نمى آيد وقتى رسيدم سريع آماده شدم به سالن رفتم

معين در حال هالتر زدن بود!!

( اينكه زودتر از من اومده)

هركار كردم حتى نگاهمم نكرد از اين رفتارش بيشتر از اخم و دعواهايش بدم مى آمد ، پژمان هم كه رهايم نميكرد و مدام دورم ميچرخيد و سوال ميپرسيد آن روز در باشگاه متوجه شدم جز معين يك نفر هم پر طرفدار در باشگاه حضور دارد پيمان برادر پژمان !!!

پسرى سبزه با بينى عمل شده هيكلى كه معلوم بود حاصل سالها ورزش و مصرف كراتين است تمام بدنش خالكوبى شده بود مدل موهايش جالب بود كه دقيقا شبيه مدل موهاى من بود روى ابرو و يك طرف موهايش هم ترك انداخته بود كلا اصلا به دل نمينشست نگاهش وحشى و پر كينه بود...

پژمان با زور من را سمت برادرش براى معرفى برد وقتى از من تعريف ميكرد متوجه شدم نگاهش طور خاصى وحشى تر شده است

_ مبارزه رو دوست دارى جوجه؟

( تحقيرم ميكرد؟!)


romangram.com | @romangram_com