#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_80


خنديدم و مشغول شدم ، بعد از گرم شدن با چند دختر و پسر برنامه را شروع كرديم و نزديك به ٢ ساعت تمرين كرديم از من راضى بودند و من هم كلا در محيط باشگاه شاد و پر انرژى بودم

سوزان يكى از شاگردانم كنارم آمد و ب*و*سيدم

_ يلدا جون عاشقتم نامبر وانى بريم تنو به آب بزنيم

_ خيلى دلم ميخواد ولى نيم ساعت ديگه دوتا شاگردام ميان



قول يكشنبه را به او دادم ، برنامه ام را طبق ساعت كارى ام با شاگردها هماهنگ كردم ،

تا شروع كلاس بعدى براى استراحت روى صندلى راحتىِ خوابيده كه پشت ستون هاى اصلى سالن بود رفتم و دراز كشيدم چند دقيقه اى نگذشته بود كه باز همان صداى بم دوست داشتنى ام همه حواسم را ربود



_ من اومدم باشگاه نهار رو با هم ميخوريم برگشتم به همه بگو



نگاهش كردم مشغول صحبت با تلفنش بود ، واى با لباس ورزشى خيلى متفاوت بود عضلاتش در حال پاره كردن تى شرت جذبش بود من چون پشت ستون بودم در ديدش نبودم

( واى خدا اين اينجا چى كار ميكرد؟!)



وقتى كه روى تردميل رفت از حركاتش فهميدم كه ورزشكار حرفه اى است و نميدانم دقيقا چند دقيقه محو مردانه هاى اندامش شدم...



نميدانم چشمهايم آن روز به چه دردى مبتلا شده بود كه تمام ذهنم را از بدى ها و تلخى هاى معين وادار به فراموشى كرد ، من محو غول چراغ جادوى زندگى ام براى لحظه اى حس كردم كه چه قدر خوشبختم كه اين تك مرد جذاب اين سالن را هر روز ميتوانم از نزديك ببينم و گاه در خانه محقرم ميزبانش باشم اين را وقتى باور كردم كه نگاه حسرت بار دختركان سالن معطوف معينِ بى توجه به عالم و آدم بود!!!



هر كس كه از كنارش رد ميشد زن و مرد به او عرض احترام ميكرد و معين هم محترمانه ولى كوتاه پاسخ ميداد ، نوبت فرشيد كه رسيد معين تردميل را خاموش كرد و در حالى كه از بطرى آب شيكش آب مينوشيد با فرشيد دست داد و سلام و احوالپرسى كرد خيلى گرم تر از برخورد آن روزش در شركت!!

romangram.com | @romangram_com