#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_63


از لحن صميمى اش خوشم آمد: _ وظيفه ام بود

_ نه نه اين روزها كسى براى يه غريبه همچين لطفى نميكنه فكر كنم بينيت آسيب ديده بهتره بريم بيمارستان

_ نه ممنون ديگه خونش بند اومد

_ نگرانم آخه مشكلى باشه

_ مطمئن باشيد

_ در هر صورت نميدونم لطفتو چه طور جبران كنم

_ گفتم كه وظيفه ام بود نميتونم واسم به يه همجنسم آسيب وارد شه

_ معلومه حسابى ورزشكاريا

خنديدم و سر تكان دادم

مهشيد با مهربانى دستم را گرفت: _ ماشين دارى؟ اگه نه ميرسونمت

_ ممنون عزيزم من بالا كار دارم بايد برگردم



فرشيد كنجكاوانه پرسيد

_ اينجا كار ميكنى؟

_ بله

_ كدوم قسمتى كه تا حالا نديدمت؟

_ مگه شما هم اينجا كار ميكنى؟

_ من نه ولى پدرم از سهامداراست به همين خاطر زياد ميايم اينجا پيش پدر ولى تو رو نديدم

romangram.com | @romangram_com