#این_مرد_امشب_میمیرد_پارت_135

_ مگه نگفتم تكون نميخورى ؟! نميخوام جايى بخوره كه كسى بفهمه عين ١ بچه بايد كتك بخورى تا آدم شى نميخوام همه بفهمن حيوونى و زبون سرت نميشه برگرد نميخوام ريختنو ببينم



_ ولى تو...



نگذاشت حرفم تمام شود

_ خدا بهت رحم كرد ميخواستم ببينم اگه اهل اينجور كثافت كاريام هستى و تو اون مهمونى اين مدلى هم حال كردى استخوناتو خورد كنم به حال خودت بميرى فكر كردى من با هركسى ميخوابم؟! من با اينكه مردم تنم حرمت داره الانم نه حرف بزن نه با صداى بلند گريه كن



بايد خوشحال ميبودم كه فقط امتحانم كرده بود و يا وحشت زده از كمربند دستش كه قرار بود تنم را نوازش دهد؟! پس قدرتم كجا رفته بود فلج شده بودم از ترس چند دقيقه پيش قدرت ايستادن هم نداشتم و فقط خدا ميدانست كه من در مقابل اين مرد چرا ضعيف ميشدم؟؟



سرم را باز غرق كوسن ها كردم هر ضربه اى كه روى تنم فرود مى آمد پنجه اى به يك كوسن ميكشيدم و اگر با ضربه اى تكان ميخوردم سرم فرياد ميكشيد

جايى از تمام پشت بدنم از گردن تا زانوانم از ضربه هاى كمربند چرمى اش در امان نماند كم كم بى حس شده بودم حتى چند ضربه آخر آخ هم نگفتم و جيغ نكشيدم بالاخره دست كشيد و كمر بند را پرت كرد باز هم نميخواستم نگاهش كنم اين ميهمانى ارزش اين همه ترس و بعد اينهمه درد را نداشت



حس كردم پايين كاناپه اى كه من رويش در حال جان دادن بودم روى زمين نشست صداى نفس هاى تندش را ميشنيدم و نجواى التماس وارش را كه اصلا به شخصيتش نمى آمد



_ آدم شو دختر آدم شو تو رو هركى ميپرستى آدم شو



دلم براى شكنجه گرم لحظه اى سوخت ...

حق داشت من آن روزها اصلا آدم نبودم...


romangram.com | @romangram_com